لبیک یا رسول الله

تبیین شخصیت رسول اکرم (ص) و با آرزوی افزایش معرفت و عشق به ایشان و...

لبیک یا رسول الله

تبیین شخصیت رسول اکرم (ص) و با آرزوی افزایش معرفت و عشق به ایشان و...

معجزه پیامبر

معجزه پیامبر اسلام

«وَیَقُولُ الَّذِیْنَ کَفَرُوا لَولا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ؛
افراد کافر مى‏گویند که چرا براى او از طرف پروردگار نشانه‏اى (معجزه‏اى) نازل نمى‏گردد. (آنان بدانند) که تو فقط بیم دهنده‏اى و براى هر گروهى راهنما وجود دارد».

رسالت پیامبر اسلام، به سان پیامبران دیگر با یک سلسله معجزه‏ها و اَسناد
نبوت همراه بوده است، با این که خداوند، بزرگ‏ترین معجزه‏ها، یعنى قرآن مجید را در
اختیار او نهاده بود و هم اکنون سند برجسته نبوت او، به صورت معجزه‏اى جاویدان باقى
مانده و بر تارک اعصار مى‏درخشد با وجود این، وى معجزاتى شبیه معجزات حضرت موسى
وحضرت مسیح(ع) نیز براى اثبات نبوت در اختیار داشت. دانشمندان عقاید و مذاهب این
مطلب را، که پیامبر اسلام علاوه بر قرآن، داراى معجزات دیگرى هم بوده است، بادلایل
زیر اثبات کرده‏اند:
1. پیامبر اسلام در قرآن مجید براى پیامبران گذشته معجزاتى مانند عصاى موسى وید بیضاء و شفادادن بیماران و... ثابت و صریحاً اعتراف کرده که آنان داراى چنین معجزاتى بوده‏اند.
ناگفته پیداست در این موقع، طبعاً اگر مردم از او معجزه‏اى مانند معجزات پیامبران گذشته درخواست مى‏نمودند او نیز به حکم عقل باید معجزه‏اى مانند معجزات پیامبران گذشته مى‏آورد، تا وسیله هدایت مردم را از هر طریقى که امکان دارد فراهم سازد. هرگاه او در این صورت، سخن از عجز و ناتوانى به زبان بیاورد و بگوید: من، اگر چه مانند دیگران پیامبرم ولى کارى را که آنان انجام مى‏دادند، نمى‏توانم انجام دهم، بى‏شک چنین سخنى موجب دورى و روى‏گردانى مردم مى‏گردد و چنین کارى بر خداوند حکیم، که خواهان هدایت مردم است محال است و هرگز خداوند به پیامبر خود دستور نمى‏دهد که سخنى بگوید که موجب تفرق مردم گردد، خصوصاً که پیامبر اسلام را افضل پیامبران و خاتم آنان معرفى کند.
2. از برخى از آیات قرآن استفاده مى‏شود که رسول اکرم علاوه بر قرآن، داراى معجزاتى دیگر نیز بوده است؛ مانند آیه «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ...؛(1)
رستاخیز نزدیک شد، و قمر دو نیم گشت».(2)
3. روایات متواترى که محدثان اسلامى درباره معجزه پیامبر اسلام گرد آورده‏اند بزرگ‏ترین سند بر وجود این نوع اَسناد و دلایل مى‏باشد.(3)
با توجه به این مطالب باید دید مقصود از آیه که مى‏فرماید: «کافران به پیامبران اعتراض مى‏کنند که چرا بر او آیه‏اى نازل نمى‏گردد» چیست؟ آیا به راستى این آیه دلالت مى‏کند که پیامبر داراى معجزه‏اى جز قرآن نبوده است یا این که آیه به این حقیقت اشاره ندارد، بلکه هدفى دارد که در ذیل بیان مى‏شود:
اصولا باید توجه نمود که هدف از اعجاز چیست؟ آیا هدف از معجزه، جز هدایت مردم چیز دیگرى است و اگر چنین نتیجه‏اى بر معجزه مترتب مى‏گردد باز بر پیامبر لازم است که به در خواست آنان پاسخ بگوید؟
پاسخ: با توجه به بررسى زیر ثابت خواهد شد که هدف آیه، نفى صدور معجزه از پیامبر نیست؛ بلکه هدف، نفى آن نوع از خارق عادت‏هاست که واجد شرایط و وسیله هدایت نباشند؛ به عبارت دیگر هدف از درخواست اعجاز این است که در پر تو آن، به صدق گفتار مدعى نبوت پى برده شود، بنابر این هر گاه در میان درخواست کنندگان معجزه، گروه حقیقت جو و بى‏غرضى باشند که با دیدن اعجاز به سوى او گرایش پیدا کرده به او ایمان بیاورند، در این صورت موافقت با درخواست معجزه، بى‏اشکال خواهدبود؛ ولى اگر درخواست کنندگان، توده‏هاى لجوج و بازیگر باشند و مقصدى جز تفریح و سرگرمى به سان سرگرمى‏هاى مرتاضان نداشته باشند در این صورت ساحت مقدس پیامبر اسلام بالاتر از آن است که با درخواست آنان موافقت نماید.
قرآن در خود این سوره آشکارا تصریح مى‏کند که درخواست‏کنندگان معجزه لجوجند و هرگاه پیامبر به بزرگ‏ترین اعجاز هم دست بزند باز آنان ایمان نخواهند آورد و لجاجت و عناد خود را ادامه خواهند داد، آن جا که مى‏فرماید:
«وَلَوْ أَنَّ قُرآناً سُیِّرَتْ‏بِهِ الْجِبَالُ أَوْقُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوتى...؛(4)
هر گاه قرآن کوه‏ها را از بیخ بر کند و زمین را قطعه‏قطعه کند و مردگان را زنده نماید (باز آنان ایمان نخواهند آورد)».
این آیه حاکى است که گروه معترض در صدد هدایت و کشف حقیقت نبودند اگر بالاترین و عظیم‏ترین معجزه را هم با چشم مى‏دیدند باز ایمان نمى‏آوردند. آیا با این وضع صحیح است پیامبر وقت و اراده خود را در اختیار چنین مردم بى‏هدفى قرار دهد؟
گذشته از این، باید توجه نمود که به مضمون آیه «وَ مَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِىَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ...؛(5) هیچ پیامبرى نمى‏تواند معجزه‏اى بیاورد جز به اذن خداوند» معجزات پیامبران، در اختیار آنان نیست که هر موقع بخواهند و یا مردم به آنان پیشنهاد نمایند فوراً به اعجاز دست بزنند، بلکه آنها از مشیت و اراده خدا پیروى مى‏کنند و هرگز در خواست مردم، تکلیفى براى آنان ایجاد نمى‏کند.
بنابر این جمله «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ؛ تو بیم دهنده‏اى و براى هر گروهى راهنمایى وجود دارد» ناظر به همین مطلب است و آن این که، تو اى پیامبر! بیم‏دهنده‏اى بیش نیستى و هرگز در اجابت درخواست مردم اختیارى از خود ندارى و تا اذن الهى نباشد، هیچ نوع کارى صورت نمى‏گیرد نه این که هیچ وقت در هیچ شرایطى تو صاحب معجزه نیستى.
روى این بیانات روشن گردید، که آیه به نفى اعجاز به‏طور مطلق ناظر نیست؛ بلکه آن نوع معجزات را نفى مى‏کند که درخواست کنندگان هدفى جز سرگرمى و تفریح و ادامه لجاجت نداشته باشند و یا این که پیامبر در انجام معجزه، مختار و آزاد باشد و بدون مشیت الهى دست به کار بزند و هر چه مردم بخواهند فوراً اقدام نماید. ناگفته پیداست نفى اعجاز در چنین زمینه‏هاى مخصوصى، دلیل بر نفى مطلق نیست.(6)
مفسران در تفسیر جمله «اِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَومٍ هَادٍ» نظریات مختلفى دارند که سه نظر مهم را متذکر مى‏شویم:
1. گروهى جمله یاد شده را چنین تفسیر مى‏کنند: اى پیامبر! تو بیم دهنده و رهبر تمام اقوام و ملل هستى و شکل اصلى جمله چنین است: «إِنما أَنت منذرو هاد لکل قوم».
بنابر این نظر، این جمله از دلایل جهانى بودن رسالت رسول اکرم و خاتم بودن اوست. و ظاهرِ آیه این است که تا روز رستاخیز پیامبر، مُنْذِر و هادى بشر و امم جهان است.
2. مقصود از جمله یاد شده این است که، تو اى پیامبر! بیم‏دهنده‏اى و براى هر قومى، راهنمایى هست و از آن‏جا که «انذار» و «هدایت» غالباً از شؤون پیامبران مى‏باشد در این صورت «منذر» و «هاد» کنایه از پیامبر است و بازگشت آیه به این است که، تو پیامبرى و براى هر قومى در هر دوره‏اى پیامبرى است و تو مانند پیامبران پیشین در اعجاز و تصرف در تکوین، اختیارى از خود ندارى و همه این کارها باید به اذن خداوند جهان انجام گیرد.
بنابر این نظر، جمله یاد شده بیانگر آن است که در تمام ادوار در میان مردم هادى و رهبر بوده و هیچ دوره‏اى خالى از رهبر نبوده است و اگر بگوییم که مقصود از هادى، نبى و پیامبر است در این صورت، گواه برو جود پیامبر در میان اقوام مختلف مى‏باشد.
3. از روایاتى که گروهى از دانشمندان اسلامى - اعم از شیعه و سنى - آنها را نقل کرده‏اند استفاده مى‏شود که مقصود از «منذر» پیامبر است و مقصود از «هادى» امام و جانشین اوست. گویى «انذار» کنایه از مقام نبوت و «هدایت» کنایه از مقام امامت است و پیامبر بنا به نقل بسیارى از محدثان چنین فرموده است: «من بیم‏دهنده‏ام و تو اى على! راهنمایى».
محدث بزرگوار شیعه، مرحوم سید هاشم بحرینى در کتاب غایة المرام و تفسیر خود برهان قسمتى از این احادیث را جمع آورى کرده است. او تنها در تفسیر خود، 27 روایت در این باره نقل نموده که برخى از آنها از کتاب‏هاى اهل تسنن است.
سیوطى در الدر المنثور قسمتى از این روایات را ذکر کرده است. از آن جا که این روایات با اسناد مختلف و در کتاب‏هاى متعدد و از محدثان عالى‏قدر نقل شده است مى‏توان گفت مفاد حدیث به حد «تواتر» رسیده است.
تنها در برهان، هفده روایت به این مضمون نقل شده است که پیامبر فرمود: «أنا المنذر و علی الهادی؛ منم بیم دهنده و على راهنماست» و یا: «أنت الهادی یا علی؛ تویى راهنما اى على!».
در دو روایت وارد شده است که پیامبر اسلام(ص) آبى خواست که وضو بگیرد وقتى از وضو فارغ شد دست على را گرفت آن را روى سینه خود گذارد و گفت: «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ» سپس روى سینه على(ع) نهاد و گفت: «وَلِکُلِّ قَومٍ هَادٍ».
در پاره‏اى از احادیث، پیامبر تذکر مى‏دهد که هیچ‏گاه روى زمین از حجت خالى نمى‏ماند و براى استشهاد، آیه مورد بحث را مى‏خواند و خود را «منذر» و على را «هادى» معرفى مى‏کند بعد او صیاى خود را یکى پس از دیگرى نام مى‏برد تا سخن را به مهدى مى‏رساند و هدف قیام آن حضرت را تشریح مى‏فرماید.
روشن شدن این نظر در گرو پاسخ به سؤالاتى است که در مورد این تفسیر وجود دارد. اکنون این سؤالات را مطرح نموده و درباره آنها گفتگو مى‏کنیم:
ممکن است سؤال شود: چگونه «انذار» مخصوص پیامبر(ص) مى‏باشد و هدایت از آنِ امام(ع) در صورتى که پیامبر نیز، هادى و راهنماى امت است؟ و به عبارت دیگر، پیامبر و امام هر دو هم مقام «انذار» را دارند و هم مقام «هدایت» را. استاد عالى قدر علامه طباطبائى در المیزان جمله‏اى دارند که مى‏تواند روشنگر پاسخ این پرسش باشد. ایشان مى‏فرماید:
«منذر» آن راهنما را مى‏گویند که راهنمایى او توأم با ادعاى نبوت باشد، ولى «هادى» به آن راهنما مى‏گویند که دعوى نبوت نداشته باشد در این صورت مقصود از «منذر» نبى و پیامبر خواهد بود و مراد از «هادى» جانشین او؛ زیرا راهنمایى پیامبر همواره توأم با ادعاى نبوت مى‏باشد و هرگز صرف راهنمایى نیست، بلکه آن امام است که هدایت او، مجرد از دعوى نبوت مى‏باشد.(7)
در احادیث به این پرسش به‏طور دیگرى پاسخ گفته شده است و آن این که، مقصود از «هادى» در این آیه مطلق راهنما نیست تا گفته شود پیامبر نیز هادى امت و راهنماى مردم است، پس چرا هدایت در این آیه از آن جانشینان پیامبر شمرده شده است؛ بلکه مقصود از آن، هدایت است به آن‏چه پیامبرى آن را آورده است. امام باقر در تفسیر این آیه مى‏فرماید:
«ولکل زمان منا هاد یهدیهم إلى ما جاء به نبی الله؛(8)
در هر زمان از خاندان وحى، راهنمایى است که مردم را به آن‏چه پیامبر خدا آورده است رهبرى مى‏نماید».
بنابر این تفسیر، مقصود از «هادى» جز امام و جانشین او نمى‏تواند باشد. توضیح این سخن این است که، پیامبر در حقیقت پایه گذار انقلاب و نهضت است و امام جانشین و رهبر انقلاب پس از در گذشت او مى‏باشد؛ زیرا هر نوع انقلاب هر چه هم به ثمر برسد و درخشندگى خاصى پیدا کند در هر حال، به وجود رهبرى نیازمند است که پس از درگذشت بنیان گذار، رهبرى انقلاب را به عهده بگیرد و موانع پیشرفت را از سر راه آن بر دارد و با الهام از اصول انقلاب، مشکلات آن را براى مردم توضیح دهد و تفسیر نماید؛ به عبارت دیگر، پیامبر پایه گذار دین وامام، حافظ و مدافع و مبین تعالیم پیامبر است. در این صورت صحیح است بگوییم مقصود از «هادى» همان امام است که روشن کننده آیین است.
مفسر عالى قدر شیعه، مرحوم على بن ابراهیم در مقام بیان اختصاص هدایت به امام این نکته را خاطر نشان مى‏سازد و مى‏گوید: مقصود از هادى، همان مبیِّن مجملات آیین است و طبعاً این مقام در اختیار امام خواهد بود. آن‏گاه آیاتى را مى‏آورد که لفظ هدایت در آنها به معناى بیان کردن به کار رفته است از آن جمله آیه «وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ...» أى بَیَّنالَهُمْ...؛(9) یعنى براى ایشان بیان کردیم.
مؤید نظر سوم که در روایات وارد شده است این است که قرآن در برخى از موارد که در مورد «امام» سخن مى‏گوید، بلافاصله مسأله هدایت و راهنمایى را پیش مى‏کشد و مى‏رساند که هدایت و رهبرى مردم از شؤون امام مى‏باشد؛ مانند
«وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا...؛(10)
آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به امر و فرمان ما، مردم را با کمال بردبارى و استقامت، هدایت مى‏نماید».(11)
سؤال دیگر: ممکن است گفته شود آیا مقام هدایت و راهنمایى فقط از آن حضرت على(ع) است یا این که پیشوایان گرامى دیگر، بلکه او صیاى تمام پیامبران نیز راهنمایان مردم هستند؟
پاسخ: على(ع) فرد روشن و کامل هادیان امت است؛ ولى این مقام اختصاص به وى ندارد و سایر امامان و بلکه اوصیاى همه پیامبران نیز هادى و راهبر مردمند و جمله «أنت الهادی یا علی» از قبیل تطبیق کلى به یک فرد کامل است و این حقیقتى است که در روایات به آن تصریح شده است چنان که مى‏فرماید: «کل إمام هاد لکل قوم فی زمانهم...».(12)
سؤال سوم: آیا از جمله استفاده مى‏شود که در هر قرن و زمانى در میان تمام اقوام و ملل راهنمایى وجود داشته است؟ پاسخ آن مثبت است و ظاهر یا صریح جمله «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» وجود راهنما در میان تمام اقوام و ملل است و از برخى از آیات و بسیارى از روایات استفاده مى‏شود که خداوند براى مردم هر عصر و زمانى، حجت و راهنمایى فرستاده و حجت را بر آنها تکمیل نموده است.
مؤید این نظر گفتارى است که امیر مؤمنان در نخستین خطبه نهج البلاغه دارند و مى‏فرمایند:
«ولم یخل سبحانه خلقه من نبی مرسل أو کتاب منزل أو حجة لازمة أو محجة قائمه...؛(13)
خداوند جامعه بشر را هیچ‏گاه از وجود پیامبرى فرستاده شده و یا کتابى نازل گردیده و برهانى حتمى و قاطع و یا راهى استوار و روشن، محروم ننموده است».
و نیز مى‏فرماید:
«اللهم بلى لاتخلو الأرض من قائم لله بحجة إما ظاهراً مشهوداً أو خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته...؛(14)
بار خدایا! زمین هیچ گاه از حجتى که براى خدا قیام کند، خالى نمى‏ماند و او یا ظاهر و آشکار است و یا پنهان (علت وجود چنین حجت به خاطر این است که دلایل روشن خدا از بین نرود)».


آیا فیض نبوت مخصوص خاور زمین است؟

گاهى تصور مى‏شود که دین و آیین ارمغان شرق است و پیامبران آسمانى فقط از شرق برخاسته‏اند و لذا نام پیامبرانى که در قرآن و عهدین آمده است همگى از خاور زمین بوده و هرگز در غرب، آیین و پیامبرى نبوده و مردم مغرب زمین آیین و مذهب را از شرق گرفته‏اند.
این مطلب، گمانى بیش نیست و تاریخ مذاهب در ملل جهان نیز بر خلاف آن حکم مى‏کند و قرآن مجید براى همه ملت‏ها و امت‏ها پیامبر و بیم‏دهنده و راهنمایى ثابت مى‏کند.
آیه مورد بحث با صراحت هر چه کامل‏تر مى‏گوید: «وَلِکُلِّ قَومٍ هَادٍ؛ براى هر گروهى راهنما و رهبرى وجود دارد». صریح این آیه این است که هر ملتى - اعم از شرقى و غربى، حتى ملل چین و هند، وحشیان استرالیا، سرخ پوستان امریکا - داراى هادى و راهنما بوده است هر چند این «هادى» (بنابر تفسیر سوم) پیامبر نباشد.
قرآن در آیات دیگرى با صراحت کامل‏تر براى هر ملتى رسول و پیامبر و بیم‏دهنده‏اى ثابت مى‏کند چنان که مى‏فرماید:
«وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّخَلافِیها نَذِیرٌ...؛(15)
هیچ امتى نیست مگر این که در میان آنها بیم رسانى بوده است».
«وَ لَقَدْ بَعَثْنافِى کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ...؛(16)
در میان هر ملتى پیامبرى را بر انگیختیم که به مردم بگوید خدا را بپرستید».
«وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِىَ بَیْنَهُمْ...؛(17)
براى هر امتى پیامبرى است که در میان آنها حکم و داورى مى‏نماید».
به‏طور مسلم، پیامبران هر امتى در ادوار پیشین متناسب با فهم و ادراک آنها و راهنمایى آنان در حدود و قابلیت و شایستگى آنها بوده است. اما این که چرا در قرآن نامى از پیامبران مغرب زمین نیامده است براى این است که خود قرآن تصرح مى‏کند پیامبرانى از طرف خداوند، براى هدایت مردم مبعوث شده‏اند که شرح نام و تفصیل دعوت آنها را در قرآن باز گو ننموده است، چنان که مى‏فرماید:
«وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَّمْ‏نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ...؛(18)
پیامبرانى که قبلاً سرگذشت آنها را بیان کرده‏ایم و پیامبرانى که درباره آنها گفتگو ننموده‏ایم».(19)
ولى علت این که مذاهب بزرگ جهان به پیامبران مشرق زمین تعلق دارد این است که شرق گهواره تمدن و فرهنگ آن اصیل‏تر از غرب است و علم و فلسفه و هنر و نظام حقوق فردى و اجتماعى از مشرق زمین به غرب رفته است از این نظر، مذاهب متناسب با تمدن و فرهنگ، به شرق تعلق دارد و غرب، مذهب و آیین را به سان فرهنگ و هنر از شرق گرفته و آن را جاى‏گزین مذاهب ابتدایى - که متناسب با دوره ابتدایى زندگى بشر، یعنى دوره ما قبل تمدن و فرهنگ و علم بوده - ساخته است.

--------------------------------------------------------------------------------
1. قمر (54) آیه 1.
2. مشروح این بحث را در کتاب‏هاى عقاید و تفسیر مطالعه بفرمایید و با دلایل روشن ثابت شده است که مقصود، دو نیم شدن ماه در زمان خود پیامبر است.
3. جامع‏ترین کتابى که از طرف محدثان شیعه در این باره نوشته شده است کتاب مدینةالمعاجز اثر سیدهاشم بحرینى است.
4. رعد (13)آیه 31.
5. رعد (13) آیه 38.
6. نویسنده‏اى مسیحى در کتاب مشکاة صدق با آیه مورد بحث و آیات دیگر استدلال نموده است که پیامبر اسلام، معجزه‏اى جز قرآن نداشته است. نگارنده در کتاب رسالت جهانى پیامبران (ص 118 - 142) درباره آیات مورد نظر او به‏طور گسترده سخن گفته و ثابت نموده است که این آیات، ارتباطى به مدعاى وى ندارد.
7. المیزان، ج 11، ص 359.
8. تفسیر برهان، ج 10، ص 280.
9. فصلت (41) آیه 17.
10. سجده (32) آیه 24.
11. گروهى از پیامبران علاوه بر منصب نبوت داراى مقام امامت نیز بودند.
12. به این مضمون روایات زیادى وارد شده است ر.ک: تفسیر برهان، ج 2، ص 280، ح 8.
13. نهج البلاغه عبده، ج 1، ص 18
14. همان، کلمات قصار، شماره 147.
15. فاطر (35) آیه 24.
16. نحل (16) آیه 36.
17. یونس (10) آیه 47
18. نساء (4) آیه 164.
19. آیه 78 سوره غافر نیز به همین مضمون است.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد