|  |
| دعوت عمومی و علنی پیغمبر اکرم پس از گذشتن سه سال، مامور شد که دعوت خود را علنی کند و در این کار هم نخست، مامور شد که خویشاوندان نزدیک خود را به دین حق بخواند و سپس دیگران را، چنان که خدای متعال می فرماید: «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین* انا کفینک المستهزءین» (حجر/ 94)؛ ماموریت خود را آشکار نما و از مشرکان روی بگردان، زیرا ما شر استهزاکنندگان را از تو رفع می کنیم. و می فرماید: «وانذر عشیرتک الاقربین» (شعراء/ 214)؛ خویشاوندان نزدیک خود را (از عذاب خدا) بترسان.
اولین جلسه دعوت پیغمبر برای دعوت علنی، اولین بار خویشان خود را (که در حدود چهل نفر بودند) به خانه خویش به مهمانی خواند و در این مجلس، آنان را به توحید دعوت کرد و در ضمن، مساله ولایت و جانشینی علی بن ابی طالب (ع) را محکم و مستقر ساخت، به این ترتیب که پس از دعوت آنان به توحید و نبوت فرمود: «اولین کسی که دعوت مرا بپذیرد و مرا یاری کند، وصی و وزیر و جانشین من خواهد بود» و سه بار این کلمه را تکرار فرمود و در هر نوبت، جز علی بن ابی طالب (ع) کسی دیگر پاسخ نداد ولی امیرالمومنین در هر بار، برخاست و پذیرش و آمادگی خود را اظهار فرمود. پس از بار سوم، حضرت فرمود: تو بعد از من، وصی و جانشین و وزیر من هستی! و در این موقع، بقیه حاضران برخاستند و با مسخرگی به ابی طالب گفتند: تو باید پس از این از فرزند خود اطاعت کنی و متفرق شدند (بحارالانوار 179، ح7). پس از آن، پیغمبر اکرم (ص) دعوت عمومی خود را دنبال می کرد و در موسم حج و غیر آن، در مجامع عمومی، مردم را به دین توحید دعوت می نمود ولی با مقاومت سخت و عکس العمل وحشیانه و بی رحمانه اعراب مواجه می شد و سران قریش و عامه مردم در حق آن حضرت و پیروان وی از هیچ آزار و شکنجه و اهانت، کوتاهی نمی کردند. در مقابل این همه موانع، فقط ابوطالب، عموی پیغمبر اکرم و رئیس بنی هاشم که مردی متنفذ بود از آن حضرت علنا حمایت می کرد. کفار، از ترس وقوع فتنه و جنگ، از کشتن وی خودداری می کردند ولی نسبت به مسلمانان، شکنجه و آزار روا می داشتند و چه بسا مسلمانان در زیر شکنجه جان می سپردند.
مهاجرت به حبشهکار به جایی رسید که جمعی از مسلمانان که کارد به استخوانشان رسیده بود و کم و بیش توانایی داشتند، با اجازه آن حضرت، وطن خود را ترک گفته و به حبشه مهاجرت کردند و پس از چندی به تصور بهبودی اوضاع به مکه برگشتند ولی چون اوضاع را آشفته تر دیدند، دوباره به حبشه برگشته و گروهی دیگر نیز از مسلمانان به همراهی آنان مهاجرت کردند.
تحصن بنی هاشم کفار هر چه به فشار خود می افزودند یا از راه تطمیع پیش می آمدند، تاثیری در تصمیم آن حضرت نداشت. بالاخره قبایل مکه، هم سوگند شدند که با بنی هاشم (قبیله آن حضرت) قطع روابط کننده، سخن نگویند، داد و ستد نکنند، دختر نگیرند و ندهند و در این خصوص، عهدنامه ای نوشته، به کعبه آویختند. بنی هاشم ناگزیر به یکی از دره های مکه به نام شعب ابی طالب پناهنده شدند و سه سال با رنج و گرسنگی و ترس گذرانیدند و پس از سه سال، در اثر این که موریانه معاهده نامه ای را که کفار در کعبه آویخته بودند، خورده بود و عشایری هم که به مکه می آمدند آنان را ملامت می کردند، کفار در تصمیم خود سست شدند و بنی هاشم از تحصن بیرون آمدند.
بیرون آمدن بنی هاشم از شعب و سخنی امر آن حضرت بیرون آمدن آن حضرت و بنی هاشم از شعب، تا حدی موچب آسایش بود ولی به فاصله چند ماه، ابوطالب که یگانه حامی آن حضرت بود، بدرود زندگی گفت و خدیجه کبری، همسر گرامی وی نیز در گذشت، بدین سبب، کار بر آن حضرت بسیار سخت شد و دیگر کسی در مقابل تهدید قریش، یارای طرفداری از آن حضرت را نداشت و هیچ گونه امنیت جانی در میان نبود.
مسافرت آن حضرت به طائف در این ایام پیغمبر اکرم (ص) به طائف - که در نزدیکی مکه است - مسافرت نمود و مردم آن سامان را به دین توحید دعوت فرمود ولی متنفذین و سران قوم، عامه مردم را تحریک کرده، به جان وی انداختند. آنان نیز آن حضرت را اهانت کرده و بالاخره سنگباران نمودند. ناچار آن حضرت طائف را ترک گفته و به سوی مکه بازگشت نمودند و مدتی در مکه بدون امنیت جانی اقامت داشتند. |
|
|
========================================================
یکی از راههای شناخت وظیفه و مسئولیت انسان در برابر دین، بررسی اهداف و فلسفه رسالت پیامبر(ص) است؛ زیرا از این راه میتوان ضمن شناخت فلسفه رسالت و نقش دین در زندگی انسان و جایگاه و کارکرد آن، وظیفه و مسئولیت خود را به عنوان مومن به رسالت شناخت.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آیات قرآنی، مجموعه ای از موضوعات را به عنوان فلسفه و حکمت رسالت پیامبر گرامی(ص) معرفی کرده است. با بهره گیری از این مجموعه میتوان جایگاه و کارکرد دین را در زندگی بشر نیز به دست آورد و وظیفه و مسئولیت خود را شناخت. با هم این مطلب را از نظر میگذرانیم.
نقش دین در زندگی انسان
یکی از پرسشهای اساسی درباره دین، نقش و کارکردهای آن در زندگی بشر است. هر کسی با توجه به فهم و درک خود به این پرسش پاسخ میدهد. علوم بشری مانند روان شناسی و جامعه شناسی در پاسخ به این پرسشها، از روش تحلیل انسان و جامعه بهره میبرند و با توجه به کارکردهای دین، به تبیین آن میپردازند و جایگاه و نقش آن را تعریف میکنند.
اما اگر بخواهیم پاسخی مناسب به این پرسش بدهیم، بهترین و درست ترین کار این است که به مطالعه دین بپردازیم و رسالتی که دین برای خود تعریف کرده را بیان کنیم. در این روش ما به جای این که از نگرش و رویکرد بیرون دینی علومی چون فلسفه دین و جامعه شناسی دین استفاده کنیم و به عنوان ناظر بیرونی به تحلیل و تبیین نقش و کارکردهای دین بپردازیم، به سراغ خود دین میرویم و از یک نگاه شبه کلامی، از دین میخواهیم تا تفسیر خود را از نقش و کارکرد دین ارائه دهد.
تفاوت دو روش و رویکرد در این است که در رویکرد بیرون دینی، ناظر، به تبیین کارکردهای واقعی دین توجه دارد و به ادعا و اهداف آرمانی دین و نقش آن در زندگی توجهی ندارد. این روش کمک میکند تا انسان بتواند کارکردهای مثبت و منفی دین را به دست آورد و تحلیل و تبیین نماید که دین تا چه اندازه نقش مثبت و منفی در زندگی بشر داشته است. با چنین رویکردی است که جامعه شناسان دینی، به نتایج متفاوت و متضاد درباره کارکرد و نقش دین میرسند و برخی آن را عامل همگرایی و انسجام اجتماعی و برخی دیگر آن را افیون تودهها میشمارند و یا کارکردهای منفی یا مثبتی را با توجه به جامعه آماری و تحلیل و تبیینهای آن ارایه میدهند. بسیاری از کتب جامعه شناسی دین با این رویکرد نگاشته و تدوین میشود.
اما در روش و رویکرد درون دینی، بیتوجه به کارکردهای واقعی آن در ابعاد روان شناسی، جامعه شناسی و مانند آن، تحلیل گر به کارکردهای حقیقی و آرمانی دین توجه دارد. البته میتوان با بهره گیری از هر دو روش درون و برون دینی، به ارزیابی دقیق تری درباره دین و نقش آن رسید؛ چرا که از طریق جامعه شناسی دین مثلا میتوان، تاثیرات و بازخوردها را به دست آورد و دانست که آیا آن حقیقت به واقعیت پیوسته است یا خیر؟ یا چه علل و عواملی موجب شده است تا دین نتواند کارکردهای حقیقی خود را داشته باشد و به آن اهداف و نقش مثبت خود جامه عمل بخشد.
به عنوان نمونه اگر دین برای خود نقشی چون آرامش روانی و یا انسجام اجتماعی تعریف کرده، با رویکرد روان شناسانه و یا جامعه شناسانه میتوان دریافت که آیا دین توانسته است به این اهداف دست یابد یا آن که خلاف فلسفه وجودیاش موجب اضطراب یا واگرایی شده است؟ در این صورت است که میتوان به تحلیل حقیقت و واقعیت و ارزیابی آن پرداخت و علل و موانع رسیدن به این اهداف و فلسفه وجودی را تبیین کرد و توصیههای مناسب ارایه داد.
آن چه در این مطلب مورد توجه است، تبیین فلسفه رسالت دین و اهداف آن از زبان دین است تا بتوان براساس آن دریافت که آیا این هدف و فلسفه از دین و رسالت، تحقق یافته یا نیافته است؟ و اگر تحقق نیافته علل و عوامل بازدارنده چیست؟
فلسفه و اهداف دین و رسالت محمدی(ص)
خداوند در آموزههای قرآنی برای دین اسلام و رسالت محمدی(ص) فلسفه و اهدافی را بیان کرده است که در این جا به تبیین آن میپردازیم.
از جمله اهداف و فلسفه اصلی رسالت و به تبع آن دین، ابلاغ پیامهای الهی به مردم است. خداوند در آیاتی از جمله 20 سوره آل عمران، 92 و 99 سوره مائده و 40 سوره رعد و نیز 35 و 82 سوره نحل به این مهم اشاره کرده است. بنابراین، دین در حقیقت چیزی جز پیام الهی نیست که در شکل رسالت به انسان ابلاغ شده است تا از آن آگاه شده و براساس آن زندگی خویش را مدیریت کند و به سوی اهداف مشخص شده در پیام حرکت نماید.
خداوند در آیه 38 سوره بقره پس از بیان هبوط انسان به زمین، از مهمترین عامل بازگشت بشر به مقام قدس سخن میگوید و میفرماید که از سوی خداوند هدایتی نازل میشود تا مردم را به سوی حقیقت رهنمون ساخته و آنان را به حقیقت خودشان بازگرداند. آیه 11 سوره طلاق، نیز به مهم ترین هدف این پیام الهی که در شکل رسالت پیامبران و دین ارایه شده، اشاره میکند و میفرماید که خارج ساختن انسان از تاریکیها و هدایت به سوی نور از مهمترین اهداف این پیام و فلسفه رسالت و دین است.
همین معنا به شکلی دیگر در آیات 1 سوره ابراهیم و 45 و 46 سوره احزاب تبیین شده است. خداوند در این آیات میفرماید که هدایت مردم به نور ایمان و خارج ساختن آنان از ظلمت کفر و گمراهی، از اهداف نزول قرآن و پیام دین و رسالت است. علامه طباطبایی تعبیر قرآنی «سراجا منیرا» را استعاره از هدایت مردم به سعادتمندی و رهایی از شقاوت و ضلالت میداند. (المیزان، ج 16، ص 351) این بدان معناست که مهمترین نقش قرآن و دین و رسالت، همان رهایی از بدبختی و رساندن بشر به سرمنزل آرامش و آسایش یعنی سعادت ادبی است.
البته در این میان تنها شماری اندک از مردم در مسیر هدایتی این نور و بهره مندی از آن قرار میگیرند که همان مومنانی هستند که با حسن فاعلی و حسن فعلی خود، خیرخواهانه کارهای نیک انجام میدهند و خود را برای ابدیت میسازند. (طلاق، آیه 11)
این دین و هدایت الهی برای آن است که مردم به سوی حقیقت یکتای هستی بازگردند و متوجه او شوند و همه کارهای خویش را با توجه به وجه الله انجام دهند. از این رو خداوند در آیات 45 و 46 سوره احزاب، از مهمترین اهداف رسالت را دعوت به سوی خداوند بیان میکند. این دعوت تنها به معنای خواندن ظاهری نیست، بلکه به معنای این است که انسان با تمام وجود و هستیاش متوجه خداوند شود و متاله (خدایی) گردد.
متاله (خدایی) شدن به عنوان هدف نهایی و غایی حرکت بشر در زندگی، زمانی مطرح میشود که شخص به حقایق هستی ایمان داشته و آن را باور و عقیده خود قرار دهد (فتح، آیات 8 و 9 و آیات دیگر) و پس از این باور و ایمان است که حقیقت هستی و خدا و اهداف آفرینش را درمی یابد و میتواند خود را برای انجام فلسفه دیگر رسالت و دین یعنی تکریم و تعظیم خداوند آماده کند؛ زیرا کسی که حقیقت هستی را نشناخته یا باور ندارد و اهداف آفرینش را نمی شناسد، هرگز حقیقت خدا را نخواهد شناخت و اقدام به تکریم و تعظیم نخواهد کرد. دین و رسول خداوند کمک میکند تا بشر این معنا را دریابد و با شناخت عظمت الهی، به تکریم خداوند بپردازد و او را هدف غایی خویش قرارداده و متاله شود. (همان آیات)
بی گمان شناخت حقیقت عظمت الهی افزون بر تکریم، موجبات تسبیح خداوند (همان) و تضرع و توجه دایمی به درگاه خداوندی (انعام، آیه42) میشود؛ زیرا کسی که حقیقت خداوندی را شناخت، او را فراتر از توهمات و تعقلات خود بر میشمارد و آن چه حقیقت ذات الهی میشناسد را ناقص میداند و از این رو، به مقام تسبیح مینشیند و خداوند را از بسیاری امور پاک و منزه میشمارد و همچنین برای این که در این عمل شناخت و حرکت در مسیر متاله شدن، جسارتی نورزد متوجه نقص خود شده و به تضرع و ابتهال روی میآورد تا خداوند خود عهده دار او شود و امورش را در دست گیرد.
اهداف ابتدایی و میانی دین
برای دست یابی به این هدف و فلسفه عالی و متعالی میبایست شرایطی فراهم آید که در آیات دیگر به عنوان فلسفه و اهداف میانی و متوسط و همچنین اهداف ابتدایی بیان و تعریف شده است.
از اهداف میانی دین و رسالت میتوان به تعلیم حکمت و آموزش حقایق هستی (بقره، آیات 129 و 151 و جمعه، آیه2)، تبیین حقایق و ملکوت دنیا (مائده، آیه19)، تعلیم و آموزش معارف دست نایافتنی برای مردم (بقره، آیه151)، آموزش قوانین و احکام (اعراف، آیه 157 و نیز بقره، آیه 151 و جمعه، آیه2)، معرفی عوامل مفید و موثر در ساخت ظاهر و باطن انسان از جمله پاکیها و ناپاکیها (همان) و همچنین تزکیه و خودسازی مردم (بقره، آیات 129 و 151 و جمعه، آیه2) اشاره کرد؛ چرا که با شناخت درست و راستین از حقایق هستی و ایجاد بینش واقع بینانه از آن در کنار راههای دست یابی و موانع سر راه میتوان به تزکیه ای پرداخت که سرانجام آن خدایی شدن (متاله گشتن) است.
همه این امور به سبب این که بیرون از دایره عقل و هوش بشر و فهم و ادراک اوست، نیازمند عنایت خاص الهی است که در شکل آیات از جمله آیات لفظی وحی نازل شده است. از این رو خداوند یکی از فلسفههای رسالت و اهداف آن را تلاوت آیات الهی میداند، چرا که از این طریق میتوان به اهداف و فلسفه پیش گفته چون آموزش و تعلیم دست یافت. (بقره، آیات 129 و 151؛ و نیز رعد، آیه30؛ و جمعه، آیه2)
البته در این میان باید برخی از مقتضیات، ایجاد و برخی از موانع دیگر برداشته شود. از این رو، پاره ای از موضوعات به عنوان اهداف و فلسفه ابتدایی یا میانی از سوی خداوند در قرآن تبیین شده است. از جمله این امور میتوان به بشارت دهی اشاره کرد؛ زیرا بشارت به این که حرکت در مسیر هدایتی پیامهای دین میتواند سرانجامی چون بهشت و سعادت و رستگاری ابدی را به همراه داشته باشد، خود انگیزه ای بسیار قوی در انسان برای قرارگرفتن در مسیر دین میشود. (بقره، آیه119 و مائده، آیه19 و احزاب، آیه45 و آیات دیگر) البته در مورد برخی از انسانها میبایست با ایجاد ترس و انذار از سرانجام شقاوت بار و بدبختی ابدی و قرار گرفتن در آتش دوزخ، اجازه نداد تا آنان در مسیری متفاوت از مسیر هدایت و پیامهای آن گام بردارند. (همان)
این پیامها حاوی این نکته نیز میباشد که هر آن چه شایسته و بایسته بوده بیان شده و کمترین کوتاهی در بیان انجام نگرفته است. بنابراین کسی نمی تواند مدعی این معنا شود که حقایق بر او معلوم نشده و راه از چاه باز شناخته نشده و مسیر تبیین و روشن نگشته است. این همان معنای اتمام حجت است که در آیاتی از جمله 20 سوره آل عمران و 163 و 165 سوره نساء و 19 سوره مائده و مانند آن به عنوان فلسفه رسالت مطرح شده است؛ چرا که هرگونه عذاب قبل از بیان و بی اطلاع رسانی و آگاهی بخشی از نظر عقل، قبیح است و نارواست که عاقل و عادلی، بدون اتمام حجت کسی را مجازات نماید. (آل عمران، آیه183) خداوند اموری چون امر به معروف و فرمان به انجام دادن کارهای نیک و پسندیده عقلانی و عقلایی و شرعی (اعراف، آیه157) و نهی از منکر و پرهیز از انجام کارهای زشت عقلانی و عقلایی و شرعی را (همان) به عنوان بخشی از اهداف رسالت و دین معرفی میکند؛ این بدان معناست که رهایی بشر از خسران و زیان تنها به رهایی شخص نیست که تنها به فکر خود باشد، بلکه هرکسی در مقام خلافت ربوبی و مظهریت آن لازم است دستگیر دیگران شود و آنان را پروردگاری و راهنمایی کند تا ایشان نیز رستگار شوند. از این رو در سوره عصر به صراحت، رستگاری و رهایی از خسران و زیان ابدی را منحصر به رهایی خود و راهنمایی دیگران میکند.
از دیگر اهداف و فلسفه میانی رسالت و دین میتوان به قضاوت و داوری (نساء، آیات 64 و 65 و 105) و دعوت به عدالت و تشویق به قیام بدان و مدیریت آن (حدید، آیه 25) اشاره کرد.
اسلام، راه سلامت
پیروزی بر دیگر ادیان و روشهای دست یابی به حقایق و مسیر متاله شدن، از دیگر اهداف دین اسلام و رسالت پیامبر(ص) معرفی شده است (توبه، آیه 23؛ و فتح، آیه 28؛ و صف، آیه 9) این بدان معناست که دین اسلام، خود را دینی میداند که میتواند بهترین تفسیر را ا ز هستی ارایه کرده و بهترین و آسانترین و کاملترین راه را به بشر نشان دهد تا متاله (خدایی) شود.
هنگامی که عدالت بر جامعه فراگیر شد و همگان از امکانات یکسان و مناسب برخوردار شوند میتوانند با بهره گیری از گفتمان چیره اسلام، گامهای استوار و بلندی را به سوی خودسازی و خدایی شدن بردارند و مسیر الهی را تا مقام قدس به آسانی و سلامت طی کنند. از این رو اسلام به عنوان راه سلامت و سبل السلام معرفی شده و به عنوان صراط مستقیم و بزرگراه هدایت عمومی همه هستی شناخته شده است.
از نظر قرآن، انسانها تنها از طریق اطاعت و پیروی از دین اسلامی که حضرت محمد(ص) آورده است میتوانند به رستگاری واقعی دست یابند و اطاعت از پیامبر(ص) به عنوان کسی که به مقصد رسیده و متاله شده و در قاب قوسین او ادنی (نجم، آیه 9) در نزدیک ترین تدلی و تدنی قرار گرفته است (همان، آیه 8) تنها راه خدایی شدن است. از این رو خداوند اطاعت از وی را اطاعت از خود (نساء، آیه 60 و آیات دیگر) و محبت به او را تنها راه محبوب شدن (آل عمران، آیه 31) در نزد خویش میشمارد و اطاعت از آن حضرت(ص) را یکی از اهداف رسالت معرفی میکند (نساء، آیه 64) چرا که تنها راه متاله شدن، راه پیامبر(ص) و اطاعت از اوست.
این حق رسالت براساس آیاتی از جمله آیه 32 و 132 سوره آل عمران و 59 و 60 و 61 سوره نساء و آیات دیگر، ناشی از مقام رسالت الهی اوست؛ زیرا او کسی است که با متاله شدن، توان هدایت هستی را یافته است و به عنوان صراط مستقیم میتواند مردم را به سوی خداوند و متاله شدن رهنمون سازد. لذا خداوند پیامبر(ص) را اسوه حسنه و کامل معرفی میکند. (احزاب، آیه 21) چرا که واصل میتواند سرمشق و دستگیر و هدایت گر سالک الی الله باشد.
با توجه به آن چه گفته شد میتوان به سادگی دریافت که دین از نظر آموزههای قرآنی همه زندگی بشر را مورد توجه قرار داده است و این گونه نیست که تنها به حوزه روابط شخصی یا آخرت محدود شود، بلکه هر آن چیزی که در خدایی شدن انسان و جامعه موثر است به عنوان اهداف ابتدایی و میانی و غایی بخشی از دین و موضوعات دینی خواهد بود. در این صورت کارکردهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و تمدنی دین، امری بدیهی است و اگر دیده شود که دین اسلام این گونه عمل نمی کند میبایست در دینداری خود شک و تردید کرد؛ چرا که دین اسلام در آموزههای خویش در همه حوزههای بینشی و نگرشی و منشی، کامل و تمام است و هیچ نقص و عیبی در آن راه ندارد.
نقش دین از نظر قرآن، نقش بی نظیر و بی بدیل است و هیچ چیز از جمله علم و فلسفه و عرفان و مانند آن نمی تواند جایگزین دین شود و بتواند همان نقش و کارکردهای دین را در زندگی بشر ایفا کند؛ بنابراین هرگونه جایگزین سازی و بدل سازی تنها میتواند موجبات سرگرمی و غفلت شود ولی نمی تواند کارکردها و نقش دین را ایفا نماید و مطلوب جاعلان و بدل سازان را برآورده کند. براین اساس میتوان گفت که دین معنوی یا عرفانهای مادی و فلسفهها و سبکهای زندگی مادی و ساخته بشر هرگز نمی تواند کارکرد دین را داشته باشد و این خلا را در زندگی انسان پرکند.
======================================
ومن خطبة له علیه السلام
[فی الله وفی الرسول الاَکرم] [الله تعالى]
الْحَمْدُ للهِ الاََْوَّلِ فَلاَ شَیْءَ قَبْلَهُ، وَالآخِرِ فَلاَ شَیْءَ بَعْدَهُ، وَالظَّاهِرِ فَلاَ شَیْءَ فَوْقَهُ، وَالْبَاطِنِ فَلاَ شیََ دُونَهُ.
منها: فی ذکر الرسول صلى الله علیه وآله
مُسْتَقَرُّهُ خَیْرُ مُسْتَقَرٍّ، وَمَنْبِتُهُ أَشْرَفُ مَنْبِتٍ، فِی مَعَادِنِ الْکَرَامَةِ، وَمَمَاهِدِ7السَّلاَمَةِ. قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ الاََْبْرَارِ، وَثُنِیَتْ إِلَیْهِ أَزِمَّةُالاََْبْصَارِ، دَفَنَ [اللهُ] بِهِ الضَّغَائِنَ07، وَأَطْفَأَ بِهِ الثَّوَائِرَ وأَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً، وَفَرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً، أَعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ، وَأَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ، کَلاَمُهُ بَیَانٌ، وَصَمْتُهُ لِسَانٌ.
[96]
یکى از خطبههائى است که امام(ع)ایراد فرمودهو سخن از خدا و پیامبر(ص)به میان آوردهستایش مخصوص خداوندى است که نخستین وجود بوده پس چیزى قبل از او نبودهآخرین وجود است،پس چیزى بعد از او نخواهد بود(ازلى و ابدى است)،آنچنان آشکاراست که از او آشکارتر چیزى نیست و آنچنان مخفى است که چیزى از او مخفىتر نتوان یافت(یعنى اصل وجودش از همه چیز آشکارتر و کنه ذاتش از همه چیز مخفىتر است).
این خطبه قسمتى از فضائل نبى اکرم(ص)را یادآورى مىکندقرارگاه او بهترین قرارگاه،و محل پرورشش شریفترین محلها بود،در معدنبزرگوارى و گاهواره سلامت رشد کرد،دلهاى نیکوکاران شیفته او گشته،توجه چشمهابه سوى او است.
به برکت وجودش،خداوند کینهها را دفن کرد،و آتش دشمنیها را با او خاموشساخت،بواسطه وجود او در میان دلها الفت افکند(و افراد دور افتاده را در سایه آئینشبرادر ساخت)و نزدیکانى را(که در ایمان به او هماهنگ نبودند)از هم دور ساخت،ذلیلانمحروم در پرتو او عزت یافتند، و عزیزان خود خواه بوسیله او ذلیل شدند،کلامش بیان،و سکوتش زبان بود!
(خطبه 96)
==========================================
ومن خطبة له علیه السلام
[الغایة من البعثة]
فَبَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الاََْوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ، وَمِنْ طَاعَةِ الشَّیْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَیَّنَهُ وَأَحْکَمَهُ، لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ، وَلِیُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ، وَلِیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْکَرُوهُ.
(خطبه 147)
ازخط به هاى امام(ع)[1]
هدف از بعثت پیامبر(ص)
خداوند«محمد»صلى الله علیه و آله و سلم را به حق مبعوث ساخت تا بندگانش را از پرستش بتها خارج،و به عبادت خود دعوت کند،و آنها را از زیر بار طاعتشیطان آزاد ساخته به اطاعتخودسوق دهد.(این دعوت را)به وسیلهى قرآنى که آن را بیان روشن و استوار گردانید، آغازنمود،تا بندگانیکه خداى را نمیشناختند پروردگار خویش را بشناسند،و همانها که وى را انکارمیکردند اقرار به او نمایند،و تا وجود او را پس از انکار اثبات کنند.
(خطبه 147)
==========================================
(خطبه 150)
(گروه اول)مدتهاى طولانى به آنها مهلت داده شد تا رسوائى را به سر حد نهائىبرسانند و مستحق دگرگونى(نعمتهاى خدا)گردند،تا اجل آنها به سر رسید.گروهى(ازضعیف الایمانها) به خاطر راحتى به این فتنهها پیوستند،و دست از مبارزه در راه حق کشیدند(اما مسلمانان راستین مقاومت لازم!بخرج دادند)و بر خداوند در صبر و استقامتشان منتىنگذاردند،و جانبازى در راه حق را بزرک نشمردند،تا آنکه فرمان خدا آزمایش را به سر آورد(این گروه مبارز)آگاهى و بینائى خویش را بر شمشیرهاى خود حمل کردند و به امر واعظ و پنددهنده خود(پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم)بپرستش پروردگار خویش پرداختند.
تا آن که خداوند پیامبرش را به سوى خویش فرا خواند.گروهى به قهقرا برگشتند واختلاف و پراکندگى آنها را هلاک ساخت و تکیه بر غیر خدا کردند و با غیر خویشاوندان(اهل بیت پیامبر)پیوند بر قرار نمودند،و از وسیلهاى که فرمان داشتند به آن مودتورزند کناره گرفتند، و بناء و اساس(ولایت)و رهبرى جامعهى اسلامى را از محلخویش برداشته در غیر آن نصب کردند.(اینان)معادن تمام خطاهایند و درهاى همهگمراهان و عقیدهمندان باطلند،آنها در حیرت و سرگردانى غوطهور شدند و در مستى ونادانى،دیوانهوار بر روش«آل فرعون»فرو رفتند:گروهى تنها به دنیا پرداختند و بآن تکیه کردند ویا آشکارا از دین جدا گشتند.
=========================================
از خطبه هاى امام علیه السلام که در آن پس از ستایش خدا و ثنا بر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مردم را اندرز میدهد.
ستایش خداستایش خداوندى را است که از آثار قدرت و جلال کبریائیش آنقدر آشکار ساخته که چشم از عجائب قدرتش در حیرت فرو رفته و اندیشه هاى بلند انسانها را از شناختن کنه صفاتش باز داشته است.
شهادتیناز روى ایمان و یقین و اخلاص و اعتقاد گواهى میدهم که معبودى جز خداوند یکتانیست.و نیز شهادت میدهم که محمد ص بنده و فرستاده او است.وى را هنگامى فرستاد که نشانه هاى هدای به کهنگى گرائیده، و جادههاى دین محو و نابود شده بود،او حق راآشکار ساخت و مردم را نصیحت نمود.و آنها را به سوى کمال،هدایت کرد و فرمان میانه روى و عدالت داد،درود بر او وخاندانش باد.
(خطبه 195)
http://prophetnabi.blogfa.com/post/45:منبع